جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ شنبه ۲۹ ارديبهشت


 
  • پیام به هجدهمین دورۀ همایش «حکمت مطهّر»
  • میزان زکات فطره و کفّاره در سال ۱۴۰۳
  • پیام در پی شهادت سردار مجاهد، سرتیپ پاسدار محمدرضا زاهدی
  • پیام به نوزدهمین نمایشگاه قرآن و عترت اصفهان
  • پیام در پى ارتحال عالم جليل القدر مرحوم آيت‌الله امامى كاشانى«قدّس‌سرّه»
  • پیام در آستانۀ برگزاری ششمین دورۀ انتخابات مجلس خبرگان رهبری و دوازدهمین دورۀ انتخابات مجلس شورای اسلامی
  • شرکت در ششمین دورۀ انتخابات مجلس خبرگان و دوازدهمین دورۀ انتخابات مجلس شورای اسلامی
  • پیام در پی ارتحال عالم‌جلیل‌القدر آیت‌اللّه آقای حاج سید محمّد موسوی بجنوردی «رضوان‌اللّه‌علیه»
  • پیام تسلیت در پی درگذشت آيت‌الله آقاى حاج شيخ عبدالقائم شوشترى«رضوان‌الله‌عليه»

  • -->

    عرفان / سیر و سلوک - توبه / پذيرش توبه بدون شرط
    تحليل شرايط پذيرش توبه در قرآن کريم

    از منظر قرآن‌‌ كريم و روايات اهل‌بيت(،‌ بلكه‌ از‌ نظر عقل‌، پذيرش توبه از سوي پروردگار متعال‌، هيچ‌ شرطي‌ ندارد.

    ارکان توبه که عبارتند از «ندامت قلبي، استغفار زباني، عزم اصلاح و اصلاح»، بايد محقّق شوند تا توبه پذيرفته شود، امّا همان‌طور که قبلاً بيان شد، رکن اساسي منزل توبه، ندامت قلبي است که اگر واقعي باشد، به دنبال آن، ساير ارکان توبه، محقّق مي‌گردند. يعني به‌ صرف‌ پيدا شدن‌ حالت‌ درونيِ‌ پشيماني‌ از گناه، توبه‌ پذيرفته مي‌شود؛ زيرا لازمۀ پشيماني‌، اظهار پشيماني(استغفار زباني) و تصميم‌ بر ترك‌ گناه ‌(عزم اصلاح) و عمل‌ بر طبق‌ دستورات‌ الهي(اصلاح)‌ است‌؛ به بيان ديگر، اگر كسي از عمل زشت و ناهنجار خويش، اظهار پشيماني نننمايد و يا‌ تصميم‌ بر ترك‌ گناه‌ نداشته باشد‌ و يا طبق فرمان‌ حق‌تعالي عمل‌ ننمايد، در حقيقت‌ نسبت به گناه خود‌ پشيمان هم نشده‌ است‌.

    بنابراين، نمي‌توان گفت: ارکان توبه، شرايط توبه هستند، بلکه توبه هيچ شرطي ندارد و آن ارکان، لازم و ملزوم توبه مي‌باشند.

    حاصل سخن اينکه، اگر کسی-هرچند گناهان او بزرگ و فراوان باشد-، به راستی از گذشتة خود پشيمان شود و پشيماني او با ترک گناه همراه باشد، به يقين بايد بداند كه خداوند تبارک و تعالي گناهان او را می‌آمرزد و بالاتر این‌که، سیّئات و بدی‌های او را به حسنات و نیکی‌ها مبدّل مي‌سازد؛ چنانچه قرآن شريف می‌فرماید:

    >إِلاَّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صالِحاً فَأُوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ<[1]

    هنگامي که خداوند رحمان و رحیم، توبۀ بندۀ خويش را مي‌پذيرد، پروندۀ سیاه و پر از گناه او را به پروندۀ درخشاني تبديل مي‌کند که در صفحۀ اوّل آن، ثواب توبه نمايان است و درخشندگی دارد.

    حال‌ ممكن‌ است‌ این سؤال مطرح شود كه اگر توبه هيچ شرطي ندارد، چگونه‌ در آياتی از قرآن کریم، شرایطی‌ براي‌ توبه‌ ذكر شده‌ است‌؟ مثلاً در آیات 17 و 18 سورة نساء، چهار شرط برای پذیرش توبه از سوی حق‌تعالی بیان شده است:

    >إنَّمَا التَّوبَةُ عَلَي‌ اللهِ لِلَّذين‌َ يَعْمَلُون‌َ السُّوءَ بِجَهالَةٍ ثُم‌َّ يَتُوبُون‌َ مِن‌ْ قَريب‌ٍ [...] وَ لَيْسَتِ‌ التَّوبَةُ لِلَّذين‌َ يَعْمَلُون‌َ السَّيِّئاتِ‌ حَتّي‌ إذَا حَضَرَ اَحَدَهُم‌ُ الْمَوت‌ُ قَال‌َ إِنّي‌ تُبْت‌ُ الآن‌َ وَ لاَ الَّذين‌َ يَمُوتُون‌َ وَ هُم‌ْ كُفّارٌ<[2]

    توبه‌ نزد خداوند، تنها براي‌ كساني‌ است‌ كه‌ از روي‌ ناداني‌ مرتكب‌ گناه‌ مي‌شوند سپس‌ به‌ زودي‌ توبه‌ مي‌كنند... و توبه كساني‌ كه‌ گناه‌ مي‌كنند تا وقتي‌ كه‌ مرگ‌ يكي‌ از ايشان‌ فرا مي‌رسد، مي‌گويد اكنون‌ توبه‌ كردم‌، پذيرفته‌ نيست‌ و (نيز توبه) كساني‌ كه‌ در حال‌ كفر مي‌ميرند، پذيرفته‌ نخواهد شد.

    همان‌گونه‌ كه‌ در ظاهر اين‌ دو آية شريفه‌ ملاحظه‌ مي‌شود، چهار شرط‌ براي‌ پذيرش توبه‌ تعيين شده‌ است‌:

    1) گناه‌ از روي‌ جهالت‌ و به‌ خاطر ناداني‌ باشد (نه‌ از روي‌ علم‌ و عمد).

    2) توبه‌ را تأخير نيندازد.

    3) توبه‌ قبل‌ از ديدن‌ مرگ‌ باشد.

    4) توبه‌ بعد از مرگ‌ نباشد.

    پاسخ‌ اين‌ سؤال‌ به طور اختصار، آن‌ است‌ كه‌: آنچه‌ در ظاهر اين‌ دو آية شريفه‌ ملاحظه‌ مي‌شود، نيازمند توضيح‌ و تفسير است و اين‌ دو آية شريفه،‌ نكات‌ ظريف و دقيق ديگري‌ را در بر دارد که بايد تبيين گردد.

    در واقع، ظاهر اين‌ آيات،‌ علاوه‌ بر اين‌كه‌ خلاف‌ آيات متعدّد ديگري است، خلاف‌ سيرة پيامبر اکرم$ و ائمّة‌ هدي( در برخورد با گناهكاران‌ نيز مي‌باشد‌.

    افزون بر اين، دين اسلام مدّعي است که بن‌بست در آن وجود ندارد و نپذيرفتن توبه از سوي خداوند متعال، نوعي بن‌بست به شمار مي‌رود.

    بنابر اين با توجّه به آنچه از ظاهر اين دو آية شريفه فهميده مي‌شود که توبة چهار گروه پذيرفته نمي‌گردد، بايد نكات‌ مهمّي را که‌ در توضيح‌ و تفسير اين‌ دو آية شريفه‌ وجود دارد، بيان نماييم:

     

    الف‌) لجاجت در ارتکاب گناه

    گاهي گناه‌ در اثر طغيان‌ يكي‌ از غرايز است‌ و در نتيجه‌، تسلّط‌ هوي و هوس‌ و طغيان‌ غريزه‌ يا صفت‌ رذيله‌ موجب‌ مي‌شود كه‌ انسان،‌ «معرفت‌» خود را تقريباً از دست‌ بدهد؛ قرآن‌ شريف‌ اين‌ حالت‌ را «جهالت‌» ناميده‌ است‌ و معلوم‌ است‌ كه‌ توبه‌ از اين‌ نوع‌ گناه‌ پذيرفته‌ است‌؛ امّا اگر ارتكاب‌ گناه‌ در اثر عناد و لجاج‌ و از روي‌ طغيان‌گري‌ و انكار و دشمني‌ با حق‌ّ و حقيقت‌ باشد، طبيعي‌ است‌ كه‌ چنين‌ گناهي‌، زمينه‌ساز عدم‌ آمرزش‌ الهي‌ مي‌شود. گناهي‌‌‌كه‌ از روي‌ لجاجت‌ و دشمني‌ با حق‌تعالي انجام‌ مي‌پذيرد، حكايت‌ از كفر مي‌كند و کسی‌که با خداوند لجاجت ورزد و در مقابل حق ایستادگی کند،‌ موفّق‌ به‌ توبه نخواهد شد؛ زيرا وقتی حالت‌ عناد و لجاج‌ در وجود‌ کسی مسلّط شود، مانع‌ از آن‌ است‌ كه‌ از كردة خود پشيمان‌ گردد و مسلّماً بدون پشیمانی، توبه محقّق نخواهد شد.

    بنابراين‌، اين‌كه‌ قرآن‌ شريف‌ «جهالت‌» را در توبه‌، شرط‌ فرموده‌ است‌، حكايت‌ از يك‌ نكتة مهمِّ اخلاقي‌ دارد و آن‌، اين است‌ ‌كه:‌ اگر گناه‌ و نافرماني‌ از سر عناد و لجاج‌ صورت‌ گرفت‌، توبه از آن‌ ممكن‌ نيست‌ و در حقيقت،‌ چنين‌ انسان گناه‌كاري‌ توبه نمي‌کند که توبة او پذيرفته شود.

     

    ب‌) تسويف در توبه

    گاهي‌، «تَسويف‌» در توبه،‌ يعني‌ به‌ آينده‌ واگذار كردن‌ و بي‌اعتنايي‌ به‌ گناه‌ و فراموشي‌ آن‌، جاي‌ پشيماني‌ را در وجود انسان مي‌گيرد و مانع از پديد آمدن حالت‌ توبه‌ مي‌شود. در چنين‌ وضعي‌ معلوم‌ است‌ كه‌ اين‌ انسان‌، خود را گناه‌كار نمي‌داند تا توبه‌ كند. پس‌ اينكه‌ قرآن‌ شريف‌ «فوريّت‌» و «عدم‌ تأخير» را در توبه شرط‌ دانسته‌، باز هم‌ حاوي‌ يك‌ نكتة بااهميّت اخلاقي‌ است‌ و آن‌ اين‌كه:‌ بي‌اعتنايي‌ به‌ گناه،‌ موجب‌ عادت‌ انسان‌ به‌ گناه‌ مي‌شود و در اثر عادت‌، اُبهّت‌ گناه‌ از دل‌ مي‌رود و در نتيجه‌ گناه‌ از ضمير آگاه‌ انسان‌ به‌ ضمير ناآگاه‌ وي‌ منتقل‌ شده‌ و موجب‌ مي‌گردد تا انسان،‌ خود را گناهكار نداند و در اين‌ صورت‌ طبيعي‌ است كه توبه‌ هم‌ نمي‌كند.

    اين موضوع با ذکر يک مثال، قدري روشن‌تر مي‌گردد:

    زنا، يک ناهنجاري اخلاقي بزرگ و گناه‌ کبيره‌اي است که اثرات سوئي براي فرد و اجتماع دارد و نزد مردم، به‌خصوص متديّنان، بسيار قبيح شمرده مي‌شود. تا جايي که اگر يک زن عفيف، در اثر فريب شيطان، يا اجبار، يا هر علّت ديگري مورد تجاوز قرار گيرد، هشدارهاي وجدان اخلاقي به او امان نمي‌دهد و حتّي ممکن است در اثر ملامت نفس لوّامه و عذاب وجدان، کارهاي خطرناکي نيز انجام دهد و زندگي خود و اطرافيان را نابود کند. خجالت‌زدگي و شرمندگي، سراسر وجود او را فرا مي‌گيرد و يک‌پارچه پشيمان مي‌شود. امّا بسيار اتّفاق مي‌افتد که همين خانم عفيف، به راحتي غيبت مي‌کند و آبروي ديگران را مي‌ريزد و آن‌چنان نسبت به گناه خود بي‌تفاوت است که گويا هيچ گناهي مرتکب نشده است؛ در حالي‌که ناهنجاري اخلاقيِ غيبت و کبيره بودن گناه آن نيز، امري کاملاً روشن و آشکار است. تکرار گناه غيبت، آن گناه را براي گنهکار، به صورت عادت درآورده و هشدارهاي وجدان اخلاقي او را خاموش کرده است، از اين رو ممکن است در شبانه روز، مکرّراً غيبت کند و دچار عذاب وجدان هم نشود؛ در حالي‌که در فرهنگ ديني، اثر سوء غيبت، از اثر سوء زنا، بدتر شمرده شده است:

    «إِيَّاكُمْ وَ الْغِيبَةَ، الْغِيبَةُ أَشَدُّ مِنَ الزِّنَا»[3]

    بپرهيزيد از غيبت، زيرا غيبت از زنا بدتر است‏.

    به بيان ديگر، غيبت‌هاي متعدّد، قبح گناه و زشتي آن را از دل و ياد او برده است و حالتي براي او پديد آورده که گناه خود را گناه نمي‌داند و يا چندان مهم نمي‌شمارد.

    چنین حالتی بسیار خطرناک است و انسان را در سراشیبی گناه و معصیت می‌اندازد.  وقتی گناه، براي انسان عادت شود و گناه را تکرار نموده و بدان اصرار ورزد، مانند اتومبیل ترمز بریده‌ای می‌گردد که با سرعت، به اعماق درّه در حال سقوط است و هیچ عاملی نمی‌تواند مانع حرکت آن شود، یا لااقل از سرعت آن بکاهد. بدتر و خطرناک‌تر از این حالت، هنگامی است که آدمي، گناه و معصیت خود را توجیه کرده و قبح و زشتی گناه را نبیند. اگر چنین شد، نفس لوّامه به نفس مُحَسّنه تبدیل می‌شود و به جای ملامت گناهکار از ارتکاب گناه، او را يه انجام آن تشویق می‌کند و معصیت و اعمال ناپسند را در نظر وی نیکو جلوه می‌دهد. چنانکه قرآن‌کريم می‌فرماید:

    >قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرينَ أَعْمالا، الَّذينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعا<[4]

    بگو: آيا شما را از زيان‌كارترين مردم آگاه گردانم؟ آنان‌ كسانى‏اند‌ كه كوشش‏شان در زندگى دنيا به هدر رفته و خود مى‏پندارند كه كار خوب انجام مى‏دهند.

    بسیار واضح است که چنین انسانی به فکر توبه هم نمی‌افتد؛ زیرا تصوّر می‌کند اعمال و رفتارش، بهترین نوع اعمال است و از اين رو، عنصري به نام پشیمانی در وجود او هيچ جایگاهی نخواهد داشت.

    امام صادق% در اين زمينه، در يک بيان تحليلي با ذکر يک تشبيه معقول به محسوس، مي‌فرمايند: اگر کسي يک گناه مرتکب شود، يک نقطه سياه در دل او پديدار مي‌شود. حال اگر توبه کند، آن سياهي بر طرف مي‌شود. ولي اگر ‌‌‌توبه نکند‌ و گناه ديگري انجام دهد، سياهي دل او دو چندان مي‌شود و به‌ همين صورت ادامه پيدا مي‌کند، تا سراسر دل او سياه شود. و به اين ترتيب، گناهِ روي گناه، دل انسان‌ را سياه مي‌کند و مي‌ميراند:

    «إِذَا أَذْنَبَ الْعَبْدُ كَانَ نُقْطَةً سَوْدَاءَ عَلَي قَلْبِهِ فَإِنْ هُوَ تَابَ وَ أَقْلَعَ وَ اسْتَغْفَرَ صَفَا قَلْبُهُ مِنْهَا وَ إِنْ هُوَ لَمْ يَتُبْ وَ لَمْ يَسْتَغْفِرْ كَانَ الذَّنْبُ عَلَى الذَّنْبِ وَ السَّوَادُ عَلَي السَّوَادِ حَتَّي يَغْمُرَ الْقَلْبَ فَيَمُوتَ بِكَثْرَةِ غِطَاءِ الذُّنُوبِ عَلَيْه»[5]

    هنگامى كه بنده گناه كند، نقطة سياهى بر قلب او پيدا مى‏شود، پس اگر توبه كرد و از گناه باز ايستاد و از خدا طلب آمرزش نمود، قلب او از آن نقطة سياه صفا پيدا مى‏كند. و اگر توبه نكرد و استغفار ننمود، گناه بر گناه واقع مى‏گردد و سياهى بر سياهى مى‏نشيند، تا اينكه قلب او را مى‏پوشاند. پس قلب او در اثر زيادى گناه مى‏ميرد و پردة گناه آن را فرا مى‏گيرد.

    پر واضح است که وقتي دل کسي سياه شد، صاحب آن دل، هرگز رستگار نمي‌گردد. قرآن کريم در اين‌باره مي‌فرمايد:

    >كَلاَّ بَلْ رانَ عَلي‏ قُلُوبِهِمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ<[6]

    چنين نيست كه آن‌ها مى‏پندارند، بلكه اعمالشان چون زنگارى بر‌ دل‌هايشان نشسته است.

    مهم‌تر آن‌که وقتي سياهي و تاريکي، در اثر گناهِ روي گناه، دل انسان را فرا گرفت، نه تنها توبه نمي‌کند، بلکه به استهزاء آيات الهي نيز مي‌پردازد:

    >ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذينَ أَساؤُا السُّواي‏ أَنْ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ وَ كانُوا بِها يَسْتَهْزِؤُنَ[7]<

    سپس سرانجام كسانى كه اعمال بد مرتكب شدند به جايى رسيد كه آيات خدا را تكذيب كردند و آن را به مسخره گرفتند.

    چنين کسي نسبت به همه چيز و همه‌کس، معترض است و به هيچ روي زير بار پذيرش حرف حق نمي‌رود؛ از اين رو نه تنها به احکام اسلامي عمل نمي‌کند، بلکه دستورات ديني را مسخره مي‌نمايد. ابتدا در برخي از احکام شرعي و ظواهر ديني، تشکيک مي‌‌کند و به‌جاي آنکه با پرسش از اهل فن، شبهة خود را برطرف کند، به نفي آن احکام ديني مي‌پردازد و سپس به تدريج مجموعة احکام شرعي و رسالة عمليّة مراجع تقليد را کتابي محدود‌کننده و مجموعه‌اي غير قابل اعتماد مي‌خواند و کم‌کم نسبت به اهل‌بيت( و پيامبر اکرم$ و خداوند تبارک و تعالي نيز بدبين شده و بدين ترتيب دين خود را از دست مي‌دهد.

    بايد توجّه داشته باشيم که شيطان در برخورد با انسان و بريا فريب او، هميشه از کم شروع مي‌کند، ولي به کم قانع نيست؛ از اين‌رو خصوصاً به جوانان عزيز توصيه مي‌شود که مواظب باشند با تسويف و تأخير انداختن در توبه، به شيطان فريبکار، ميدان عمل ندهند.

    بنابر اين، منظور قرآن کریم از شرط دوّم توبه (به تأخير نيانداختن آن)، این است که اگر کسي توبه را به تأخیر بيندازد، گرفتار گناهِ روی گناه می‌شود و پس از آن، گناه خود را توجیه کرده و اصلاً توبه نمی‌کند که توبة او پذیرفته شود.

    در این مجال، تذکّر و توصیة همیشگی را تکرار کنیم که: «مراقب باشید گناه نکنید و اگر گناهی مرتکب شدید، فوراً توبه نمایید و اجازه ندهید گناه شما تکرار شود که گرفتار عادت به گناه و پس از آن توجیه گناه می‌شوید و این امر، بدبختی فراوانی به همراه خواهد داشت.»

     

    ج‌) توبة هنگام مرگ

    گاه‌ انسان‌ پس‌ از ارتكاب‌ گناه،‌ به‌ دليل‌ برخورداري‌ از ايمان‌، پشيمان‌ مي‌شود و از روي‌ ايمان‌ به‌ خداوند و دستورات‌ او، خجالت‌‌زده‌ شده‌ و از خداي‌ متعال‌ عذرخواهي‌ مي‌كند. ولي‌ گاه‌ پشيمان‌ مي‌شود، امّا نه‌ در اثر ايمان‌، بلكه‌ به‌ دليل‌ كيفري‌ كه‌ در مقابل‌ خود مي‌بيند؛ نظير مجرمي‌ كه‌ چوبة دار را در مقابل‌ خود مي‌بيند و از كردة خود پشيمان‌ مي‌شود، امّا ندامت‌ او، از ترس‌ كيفر است، نه‌ به‌ دليل‌ آن‌كه‌ عمل‌ خود را زشت‌ و ناپسند می‌داند! به‌ تعبير قرآن‌ شريف‌، چنين‌ كسي‌ اگر رها شود، باز همان‌ است‌ كه‌ قبلاً بود:

    >حَتَّی إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ، لَعَلِّي أَعْمَلُ صالِحاً فيما تَرَكْتُ كَلاَّ إِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى‏ يَوْمِ يُبْعَثُون<[8]

    تا آن گاه كه مرگ يكى از آنان فرا رسد، مي‌گويد: پروردگارا، مرا بازگردانيد، شايد عمل صالحى در آنچه وانهاده‌ام، انجام دهم. چنين نيست، آن سخنى است كه او گويندة آن است، و پيش روى آنان برزخ است تا روزى كه برانگيخته شوند.

    بنابراين‌ اگر قرآن‌ شريف‌ در توبه‌، شرط‌ فرموده‌ است‌ كه‌ قبل‌ از مرگ‌ باشد و نه‌ به‌ هنگام‌ ديدن‌ مرگ‌، مانند‌ دو شرط‌ پيشين‌، حاكي‌ از يك‌ نكتة مهمِّ اخلاقي‌ است‌ و آن‌ اين‌كه‌: غالباً پشيماني‌ در هنگام‌ فرا رسيدن‌ مرگ‌، توبة از روي‌ ايمان‌ نيست‌، بلكه‌ به‌ دليل‌ ترس‌ و اضطراب‌ و ناراحتي‌ از كيفر گناه‌ است‌ و اگر آن‌ كيفر در كار نبود، آن‌ شخص‌ هم‌ از كردة خود پشيمان‌ نبود.

    امّا اگر در همان موقعيّت و حتّي هنگام ديدن آثار مرگ هم کسي واقعاً پشيمان شده و از زشتي و ناهنجاري عمل خود در محضر پروردگار متعال شرمنده گردد و به بيان ديگر توبة او حقيقي و برخاسته از معرفت و ايمان باشد، بي شکّ خداوند سبحان توبة او را مي‌پذيرد.

    نقل مي‌کنند که در زمان حضرت موسي%، جواني لاابالي در شهر زندگي مي‌کرد. او يکي از اراذل و اوباش بود و به هيچ وجه هدايت نمي‌شد؛ تا اين‌که او را از شهر بيرون کردند. پس از مدّتي به شدّت بيمار شد و تا دم مرگ پيش رفت. در آن هنگام از کردار خود پشيمان شد و در اعمال خود نظر افکند و دريافت که چه پروندة شومي دارد و اميدي براي نجات ندارد. و از اين رو با حالت پشيماني در مقابل خداوند تعالي، از اعماق دل و جان خويش آهى كشيد و به جانب آسمان نگريست و در محضر خداي تعالي، اظهار ندامت و شرمندگي کرد و گفت: «يا من له الدنيا و الآخرة، ارحم من ليس له الدنيا و الآخرة»؛ اين جملات را تکرار کرد و با يک تلاطم دروني و با خجالت‌زدگي در مقابل پروردگار از دنيا رفت.

    به حضرت موسي% خطاب شد: يکي از اولياي من در فلان مکان از دنيا رفته است؛ برو او را تجهيز کن و دفن نما. حضرت موسي% با مردم به آن‌ مکان رفتند و ديدند همان جوان است! حضرت موسي% جريان را از خداوند سؤال کرد. خداوند فرمود: هنگام مرگ، با جديّت توبه کرد و گفت: «يَا مَن لَهُ الدُّنيَا وَ الآخِرَة، إرحَم مَن لَيسَ لَهُ الدُّنيَا وَ الآخِرَة»؛ پس گناهان او آمرزيده شد و از دوستان خداوند گرديد.

    بنابراين، توبة هنگام مرگ نيز اگر حقيقي باشد، مورد پذيرش حق‌تعالي واقع مي‌شود؛ زيرا معنا ندارد خداوند تعالي ندامت قلبي و پشيماني واقعي از کسي ببيند و او را نيامرزد.

    مثال مهم‌تر و معتبرتر براي پذيرش توبة هنگام مرگ که در قرآن کريم نيز به آن اشاره شده است، داستان قوم حضرت يونس% است:

    >إِلاَّ قَوْمَ يُونُسَ لَمَّا آمَنُوا كَشَفْنا عَنْهُمْ عَذابَ الْخِزْيِ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ مَتَّعْناهُمْ إِلى‏ حينٍ<[9]

    مگر قوم يونس نبود كه چون ايمان آوردند، عذاب خفّت‌بار و رسوايى را در زندگى دنيا از آنان برداشتيم و آنها را تا دم مرگ، زندگي رفاهي داديم.

    آن قوم، به نداي توحيدي پيامبر خويش پاسخ ندادند و به‌قدري ظلم و بدي کردند که مستحقّ عذاب شدند. حضرت يونس% به آنان هشدار داد كه اگر توبه نکنند و ايمان نياورند، عذاب خداوند بر آنان فرود خواهد آمد. آنان كه حضرت يونس% را صادق مي‌دانستند، با يكديگر گفتند: اگر يونس شهر را ترك كرد، بدانيد كه عذاب خواهد آمد. نيمه‏هاى شب بود كه حضرت يونس% از ميان آن مردم رفت و بامداد آن‌ شب، عذاب الهى به سراغ آنان آمد. هنگامى كه مردم، فرود عذاب را آشکارا ديدند و به نابودى خويش يقين كردند، به سراغ پيامبرشان آمدند، ولي او را نيافتند. با مطّلع شدن از خروج حضرت يونس% از شهر و مشاهدة آثار عذاب، به مرگ و نابوديِ همراه با ذلّت خود اطمينان پيدا کردند، از اين‌رو مستأصل و بي‌چاره شدند.

    در برخي روايات آمده است که به توصية يکي از علماي قوم، همگى به‌همراه همة موجودات زنده و دام‌هاى خويش شهر را ترك نمودند و در دشت و صحرا به تضرّع و زاري به بارگاه خداوند متعال پرداختند. در حقيقت آنان به واقع پشيمان شدند و ضمن اظهار ندامت از كفر و بي‌داد خويش، خالصانه به خداوند متعال ايمان آوردند. حتّي به‌ جهت تحريک عواطف، ميان مادران و كودكان و نيز بين دام‏ها و بچه‏هاى آن‌ها جدايى افكندند. بيابان از صداى گريه و ضجّه و شيون مادران و صداى حيوانات، آكنده شد و آن گناه‌کاران و با گريه و زارى و چشمان اشكبار، رو به درگاه خداوند متعال آوردند و توبه کردند. خداوند رئوف و مهربان نيز آنان را مورد رحمت خويش قرار داد و از عذاب حتمي آن قوم، منصرف شد.[10]

    توبة حقيقي و ندامت قلبي قوم حضرت يونس%، موجب آمرزش آنان شد، و اين در حالي بود که آنان به تصريح قرآن کريم، آثار مرگ و عذاب را آشکارا ديده بودند.

    بنابراين قاطعانه مي‌توان گفت: اگر توبة هنگام مرگ و پس از مشاهدة آثار مرگ هم، حقيقي باشد، خداوند متعال حتماً آن را مي‌پذيرد. ولي از آنجا که خداوند متعال عالم به احوال بندگان خويش است، توبه‌اي که از روي حقّه‌‌ بازي و نيرنگ و فريب سرچشمه گرفته باشد را نمي‌پذيرد؛ چنين انساني به جاي آنکه بتواند خداوند عالمِ قادر را فريب دهد، خود را فريفته است.

    بنابر اين، صداقت و اخلاص، در پذيرش توبه تأثير به سزائي دارد. اساساً راستي و صداقت، در همة زمينه‌ها، حلاّل مشکلات و رافع گرفتاري‌هاست. از اين رو به همگان توصيه مي‌شود که در زندگي صادق باشند؛ زيرا نجات انسان، در گرو صداقت است و از اين رو در روايات آمده است:

    «النّجاة مَعَ الصِّدْق»[11]

    نجات همراه با راستگويي است.

    انساني که در مدّت عمر، حيله‌گري و حقّه‌بازي کرده و زندگي خود را با دروغ و نيرنگ سپري کرده است، هنگام مرگ نيز قصد مکّاري با خداوند متعال را دارد: >إِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها<؛ غافل از آن‌که خداوند سبحان مکر او را به خودش بر مي‌گرداند:

    >وَ لا يَحيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلاَّ بِأَهْلِه[12]<

    و مکر بد، جز سازندة آن را فرا نمي‌گيرد.

    صفا، صميميّت و صداقت، زندگي افراد را زيبا و شيرين مي‌‌کند و آخرتِ آباد و خوبي را براي آدمي فراهم مي‌آورد. هم‌چنان‌که نفاق، دوروئي و نيرنگ، دنيا و آخرت انسان را آغشته به شقاوت و بدبختي مي‌سازد و توفيق توبه و بازگشت را از وي سلب مي‌نمايد.

     

    د) توبة پس از مرگ

    چنان‌که گفتيم در آيات‌ شريفة 17 و 18 سورة نساء، شرط‌ِ «بعد از مرگ نبودن» توبه نيز ذکر شده است. در اين‌ خصوص‌ نيز بايد به‌طور کلّی بگوييم‌ كه‌ كافران‌ و مشركان‌، زمينه براي‌ عفو و مغفرت‌ و شفاعت‌ و نجات‌ ندارند:

    >إِن‌َّ اللهَ لايَغْفرُ اَن‌ْ يُشْرَك‌َ بِهِ‌ وَ يَغْفرُ مادُون‌َ ذلك‌َ لِمَن‌ْ يَشاءُ<[13]

    بى‏ترديد خداوند اين را كه براى او شريك قرار داده شود نمى‏آمرزد و غير آن را براى هر كس كه بخواهد، مى‏آمرزد.

    بنابراين‌ در روز قيامت‌ گرچه‌ عفو و مغفرت‌،‌ زمينه‌ساز براي‌ نجات‌ است‌، ولي‌ براي‌ مؤمن‌ نه‌ براي‌ كافر؛ زيرا كافر زمينه‌اي‌ براي‌ نجات‌ ندارد:

    >إنَّكُم‌ْ وَ مَا تَعْبُدُون‌َ مِن‌ْ دُونِ‌ الله حَصَب‌ُ جَهَنَّم‌َ<[14]

    همانا شما و آنچه به جاى خدا مى‏پرستيد، هيزم جهنّميد.

    جالب آن‌که همان کافران و جهنّميان، هنگامي که آتش جهنّم را درک مي‌کنند، ملکة دروغ‌گويي و حقّه‌بازي آنان بروز و ظهور مي‌يابد و نظير وقتي‌‌که در بن‌بست‌هاي دنيوي دغل‌بازي مي‌کردند، در سراي آخرت نيز مکّارانه التماس مي‌کنند و فرصت مجدّد مي‌طلبند:

    >رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْها فَإِنْ عُدْنا فَإِنَّا ظالِمُونَ[15]<

    پروردگارا! ما را از اين(دوزخ) بيرون آر، اگر بار ديگر تكرار كرديم، قطعاً ستمگريم (و مستحقّ عذاب)!

    در اين‌جا نيز نظير هنگام مرگ، پروردگار عالم با علم به احوال آنان، نه تنها درخواست و تقاضاي مطرح شده را اجابت نمي‌‌کند، بلکه پاسخي به آنان مي‌دهد و واژه‌اي را براي آن به کار مي‌گيرد که در زبان عربي،‌ در پاسخ به سر و صداي بي‌جاي سگان، به کار گرفته مي‌شود.[16]

    >قالَ اخْسَؤُا فيها وَ لا تُكَلِّمُونِ[17]<

    مى‏گويد: «دور شويد در دوزخ، و با من سخن مگوييد.»

    در واقع خداوند متعال، با اين سخنان، بر خفّت و خواري آنان مي‌افزايد و اين بدان جهت است که توبة اين افراد حقيقي نبوده و در واقع حقّه ‌بازي مي‌کنند. چنان‌که در آية ديگري مي‌فرمايد:

    >وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ وَ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ<[18]

    و اگر بازگردند، به همان اعمالى كه از آن نهى شده بودند بازمى‏گردند؛ آنها دروغ‌گويانند.

    بنابر اين، دليل اصلي عدم پذيرش توبة پس از مرگ، صادقانه نبودن آن پشيماني است. خداوند متعال در ادامة آياتي که بيان شد، و پس از ارائة پاسخي قاطع مبني بر عدم اجابت تقاضاي جهنّميان، عدم حقّانيّت کافران را به خودشان مي‌فهماند و نحوة توبة صحيح را به آنها نشان مي‌دهد:

    >إِنَّهُ كانَ فَريقٌ مِنْ عِبادي يَقُولُونَ رَبَّنا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا وَ أَنْتَ خَيْرُ الرَّاحِمينَ<[19]

    (فراموش كرده‏ايد) گروهى از بندگانم مى‏گفتند: پروردگارا! ما ايمان آورديم؛ ما را ببخش و بر ما رحم كن؛ و تو بهترين رحم كنندگانى!

    پروردگار متعال به جهنّميان مي‌فهماند که اگر شما نيز در دنيا مانند بندگان صالح و نيکوکار، توبه مي‌کرديد و در توبة خود صداقت داشتيد، اکنون اهل نجات بوديد؛ امّا شما به‌جاي همراهي با حق و عدالت و پذيرش آيات روشن و روشن‌گر، پيامبران و دعوت آنان را به استهزاء و تمسخر گرفتيد:

    >فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِيًّا حَتَّي أَنْسَوْكُمْ ذِكْري وَ كُنْتُمْ مِنْهُمْ تَضْحَكُونَ<[20]

    امّا شما آنها را به باد مسخره گرفتيد تا شما را از ياد من غافل كردند؛ و شما به آنان مى‏خنديديد.

    واضح است که چنين افرادي در قيامت، زمينة نجات ندارند؛ همان‌گونه که در دنيا زمينة هدايت نداشتند.

    در مورد کفّار و مشرکين نيز بايد گفت: اگر واقعاً پشيمان شوند و دست از عقيده و کردار زشت خود بردارند، بخشيده مي‌شوند. چنان‌که برخي از کفّار و مشرکين صدر اسلام که علاوه بر کفر و شرک، ظلم فراواني نسبت به پيامبر اکرم$ و مسلمانان روا داشته بودند، ‌پس از توبه بخشيده شدند. بنابراين، مهم آن است که انسان به حالت توبه که حالت نوراني و مقدّسي است،‌ دست يابد. حتّي اگر در آخرت هم اين حالت براي آدمي ـ اعمّ از گناه‌کار يا کافر يا مشرک ـ پديد آيد، خداوند تبارک و تعالي توبة او را مي‌پذيرد. ولي نکته در اين‌جاست که برخي در اثر لجاجت‌ و عناد خود، در سراي آخرت به چنين حالتي دست نمي‌يابند. به قول قرآن کريم، گويا برخي انسان‌ها براي جهنّم خلق شده‌اند:

    >وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ[21]<

    به يقين، گروه بسيارى از جن و انس را براى دوزخ آفريديم؛ آنها دلهايى دارند كه با آن نمى‏فهمند؛ و چشمانى كه با آن نمى‏بينند؛ و گوش‌هايى كه با آن نمى‏شنوند؛ آن‌ها همچون چهارپايانند؛ بلكه گمراه‌تر! اينان همان غافلانند.

    چنين افرادي در قيامت نيز با خداوند به لجاجت مي‌پردازند و قصد فريب آن ذات مقدّس را دارند، غافل از آنکه خداوند سبحان آنان را رسوا مي‌کند:

    >يَوْمَ يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَميعاً فَيَحْلِفُونَ لَهُ كَما يَحْلِفُونَ لَكُمْ وَ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ عَلي‏ شَيْ‏ءٍ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْكاذِبُونَ[22]<

    روزى كه خداوند همه آنها را برمى‏انگيزد، همان‏گونه كه براى شما سوگند ياد مى‏كردند، براى او سوگند ياد مى‏كنند و گمان مى‏كنند بر پايه چيزى هستند، آگاه باش كه آنها همان دروغگويانند.

    حتّي نقل شده است که در قيامت، گاهي پيامبر اکرم$ وارد جهنّم مي‌شوند تا اگر کسي از اهل جهنّم قابليّت رفتن به بهشت را پيدا نموده است، او را مورد شفاعت خويش قرار دهند و از جهنّم خارج سازند. ولي بعضي از جهنّميان لجوج، هنگامي که نسيم رحمت حضور پيامبر گرامي$ را درک مي‌کنند، به جايگاه دوزخي خود مي‌روند و آنجا مخفي مي شوند تا آن نبيّ مکرم$ را نبينند.

    وقتي عناد و لجاجت بر کسي حکم‌فرما شود، چنين مي‌شود که وساطت و شفاعت پيامبران الهي را نيز براي نجات خود نمي‌پذيرد.

    نقل شده است که روزي حضرت عيسي% تصميم گرفت که بين خداوند متعال و شيطان رجيم، آشتي برقرار کند. به خداوند گفت: خدايا، شيطان مرتکب خطاي بزرگي شد که به آدم سجده نكرد، ولي او سابقة طولاني در عبادت تو دارد. از اين رو تقاضا دارم او را ببخشي و از گناه او در گذري! پروردگار عالم به حضرت عيسي% خطاب فرمود که اگر شيطان به اشتباه خود اقرار نمايد و توبه و طلب بخشش كند، او را مي‌بخشم. حضرت عيسي% بسيار خوشحال شد و با دل پاكي كه داشت، به نزد ابليس آمده و با خرسندي، به او بشارت رحمت و مغفرت الهي را داد و گفت: اگر توبه کني، خداوند سبحان تو را مي‌بخشد و از آنچه بين تو و او گذشته است، مي‌گذرد.

    شيطان، به جاي استفاده از اين فرصت رحماني، عصباني و خشمگين شد و با اعتراض از وساطت حضرت عيسي% گفت: تو چه كاره بودي كه اين واسطه‌گري را انجام دادي و قصد آشتي دادن بين من و خدا را داشتي؟ خدا بايد از من عذرخواهي کند که مرا از درگاه خود رانده است و تا وقتي عذرخواهي نکند، من تن به اين آشتي نمي‌دهم!

    اعوذ بالله من النّفس اذا طغي: پناه به خدا از نفس هنگامي که طغيان مي‌کند و سرکش مي‌شود. اين همه گستاخي و سرکشي به خاطر اين است كه خودخواهي و تكبّر در قلب شيطان ريشه دوانيده و ديگر جايي براي ورود فضائل اخلاقي باقي نگذاشته است.

    انسان نيز اگر نفس خود را مهار نکند و به آن اجازة سرکشي دهد، نفس با طغيان‌گري او را بدبخت و بيچاره مي‌نمايد. اگر کسي در دنيا نتواند رذائل اخلاقي را ريشه‌کن يا لااقل سرکوب کند، در آخرت نيز به همان رذائل و صفات ناپسند اخلاقي مبتلا خواهد بود:

    >وَ مَنْ كانَ في‏ هذِهِ أَعْمي‏ فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمي‏ وَ أَضَلُّ سَبيلا[23]<

    امّا كسى‌كه در اين جهان(از ديدن چهرة حق) نابينا بوده است، در آخرت نيز نابينا و گمراه‌تر است.‏

    به عبارت رساتر، اگر کسي در دنيا لجوج باشد و زير بار پذيرش حرف حق نرود، در آخرت نيز با آنکه مغفرت الهي را مي‌بيند و دلسوزي و مهرباني پيامبر رحمت را براي نجات او از جهنّم درک مي‌کند، باز هم لجاجت مي‌کند و عناد مي‌ورزد و عمداً خود را از عفو و مغفرت پروردگار متعال محروم مي‌سازد.

    به بيان ديگر براساس قاعدۀ لطف، هرکس به‌واسطۀ توبۀ واقعي در‌ معرض نسيم رحمت الهي واقع شود، از‌ رحمت حق‌تعالي بهرة کافي خواهد برد، حتّي اگر در جهنّم باشد و گرچه کافر باشد. ولي کافر نمي‌تواند خود را در معرض اين نسيم قرار دهد تا از آن بهره ببرد.

    اين‌که گفته مي‌شود: جهنّم از الطاف خفيّة خداوند متعال است، براي آن است که در جهنّم، کدورت‌هاي وجود انسان رفع مي‌شود و هويّت حيواني و شيطاني او که در اثر اعمال زشت و ناهنجار پيدا شده است، به هويّت انساني تبديل مي‌شود. وقتي هويّت‌هاي شيطاني رفع شد و فطرت انساني هويدا گرديد و بروز و ظهور پيدا کرد، خواه ناخواه، آتش جهنّم نابود مي‌شود؛ زيرا آتش جهنّم و عذاب‌هاي گوناگون آن، اعمال خود اهل جهنّم است:

    >ذلِكَ بِما قَدَّمَتْ أَيْديكُمْ<[24]

    اين (عذاب) به خاطر كارهايى است كه به دست خود از پيش فرستاديد.

    و در نهايت، انسان جهنّمي که به جهنّم وارد شده‌، مورد عفو و شفاعت واقع خواهند شد. خلود در آتش و ماندن جاودان در جهنّم، براي شيعه، معنا ندارد و بالأخره همة شيعيان به بهشت وارد مي‌شوند، حتّي اگر به واسطة اعمال خود مدّت زيادي را در جهنّم سپري کرده باشند که عرفآً در مورد آنان گفته مي‌شود «مُخلَّد» در جهنّم هستند.

    از‌ آنچه‌ بیان شد، این نتیجه حاصل می‌شود كه‌ توبه،‌ یعنی حالت پشیمانی و تلاطم‌ دروني‌ که هيچ‌ شرطي‌ ندارد و اگر در قرآن‌ كريم‌، شرايطي براي توبه بيان شده است، حاوي يک سلسله نکات مهمِّ اخلاقي مي‌باشد. از جمله اين‌که: انسان گنه‌کار، در اثر عادت به گناه، موفّق به توبة از گناه نمي‌شود و يا در برخي از موارد، خود را گناه‌کار نمي‌شمارد که پشيمان شده و توبه کند و در مواردي نيز پشيماني واقعي براي گناه‌کار رخ نمي‌دهد و ندامت او در اثر کيفري است که در مقابل راه خود مشاهده مي‌کند و چنان‌چه رها شود، مجدّداً مرتکب همان گناهان خواهد شد و به دروغ، اظهار پشيماني و ندامت مي‌کند؛ بنابراين، توبه هيچ شرطي ندارد و صِرف پشيماني حقيقي، تحقّق‌ مي‌يابد.

     



    [1]. فرقان / 70؛ ر.ک: طه / 82، فرقان / 71، قصص / 67

    [2]. نساء / 18 ـ 17

    [3]. الخصال، ج 1، ص 62

    [4]. کهف / 104-103

    [5]. إرشاد القلوب إلى الصواب، ج ‏1، ص 46  

    [6]. مطففين / 14

    [7]. روم / 10

    [8]. مؤمنون‌ / 100 ـ 99

    [9]. يونس / 98

    [10]. تفسير القمي، ج ‏1، ص 317

    [11]. غرر الحکم، ص 218

    [12]. فاطر / 43

    [13]. نساء / 48

    [14]. انبياء / 98

    [15]. مؤمنون / 107  

    [16]. لسان العرب، ج 1، ص 65

    [17]. مؤمنون / 108

    [18]. انعام / 28

    [19]. مؤمنون / 109

    [20]. مؤمنون / 110

    [21]. اعراف / 179

    [22]. مجادله / 18

    [23]. اسراء / 72

    [24]. آل‌عمران / 182

    چاپ
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365